دفتر خاطرات من1


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام دوستای مجازی خودم .از این به بعد آ پ های جدید رو تو قسمت Authors ببینیدآدمک رو کلیک کنید(بدون شرح رو حتما بخونید خیلی زیباست)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 64
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 64
بازدید ماه : 187
بازدید کل : 67527
تعداد مطالب : 53
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1

ادم برفی

*** **********

کــدموس مهســـآیے

#######################

کد متحرک سازی عنوان وب

-----------------------------------

کد کج شدن تصاوير

آمار مطالب

:: کل مطالب : 53
:: کل نظرات : 36

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 64
:: باردید دیروز : 10
:: بازدید هفته : 64
:: بازدید ماه : 187
:: بازدید سال : 759
:: بازدید کلی : 67527

RSS

Powered By
loxblog.Com

دفتر خاطرات من1
28 / 6 ساعت 10:16 | بازدید : 702 | نوشته ‌شده به دست آدمک | ( نظرات )

سلام سلام سلام با یه عالمه انرژی اومدم که بگم اینجا دیگه تنهای تنهام اینجا دیگه دفتر خاطراتمه خداروشکر حداقل یه جایی رواینجا دارم که هیچ دوست وآشنایی نیست خداجونم عاشقتم خیلی دوستت دارم .

ازاین به بعد میخوام وقتمو اینجا سپری کنم به خودم قول دادم که هرروز بیام اینجا واتفاقات ریزودرشت زندگیمو همراه کلی خاطرات شیرین وبامزه یا... رو بنویسم .

حداقلش اینو میدونم که دفتر نیست که بخوام پارش کنم .خواهش میکنم اینجا برامن تبلیغات نذارین اگه میخوایین میتونین وارد خاطرات من بشین ولی تبلیغات ممنوع

وای میدونی الان چی دلم میخواد دلم میخواد کلی دیونه بازی دربیارم  کاش الان میتونستم برم شمال اونم تنهاییدلم میخواد بدوم سمت جنگل تا اونجایی که میتونم بدوم یادش بخیر پارسال که رفته بودم بهار هوا خیلی سرد بود خیلی

رودخونه واقعا خروشان بود.وسط  رودخونه یه تخته سنگ بزرگ بود تادیدمش انقدر هیجان زده شدم که نگو بدوون اینکه بترسم دویدم سمتش به آرومی پاهام روتخت سنگای دیگه میزاشتم تا با اون برسم کفشم پرآب شده بود تا زانو خیس

شده بودم . وقتی به تخت سنگ رسیدم زودی پریدم روش نشستم یادمه زینب وطاهره انفاکتوس کردن ازاین حالتم .ولی گاهی وقتا واقعا دیونم اینو خودمم میدونم. چقدر دلم تنهایی میخواد این چند روزه تنها کاری  که کردم این بوده که از شرکت که میرم خونه یه چی بخورم زودی بپرم

تو اتاقم چراغارو خاموش میکنم وروی تخت دراز میکشم وفقط چشمامو میبندم خوابم نمیبره حتی تانزدیک صبح بیدارم پریشب که تو اوج خواب بودم که از ساعت دو به بعد انگار هر پنج دقیقه یکی دستمو میگرفت بلندم میکرد.

 بلند میشدم به اطرافم نگاه میکردم کسی نبود وای خدا چقدر این آهنگ و دوست دارم.آپ بالایی رو هم خواستین بخونین خیلی قشنگه من دوسش دارم

این چندروزه خیلی دلم گرفته بود اصلا به گوشیم دست نزدم وقتی دیشب نگاش کردم دیدم کلی میسکال واسپلس دارم انگاری همه این چند روز باهام کار داشتن

وای ثریا جونم قهر کرده بود باهام ثریا بهترین دوستمه خیلی باهم مچیم یه جوایی عشقولانه همیم اگه نحوه ی اس دادنمونو کسی غیر از خودمون بخونه فکر میکنه داریم با boyfrindمون اس میدیم

 این یکیو داشته باش !من در حال منت کشی:سلام عزیزم واقعا ببخشید این چندروز اصلا گوشی دست نزدم ببخشید حالم اصلا خوب نبود نفس .تو که میدونی من چقدر دوستت دارم خواهشا ببخش

ثریا جواب نداد انگاری خیلی قهر بود یه اس دیگه:اتل متل چشاتو .دوبوس کنم لپاتو .اتل متل آب نمک. جیگر منی بانمکولی بازم....

وقتی اومدم شرکت نزدیک ظهر اس داد:سلام دیونه تو فکر کردی ازت میگذرم حتی نصف روز نتونستم طاقت بیارم چیکار کنم یه قلب که بیشتر ندارم .صدبار اگر مرا ازخود برانی باز دوستت دارم خیلی گله من که خیلی دوسش دارم بهترین دوست دنیاست .وقتی میخندم میخنده وقتی شیطونی میکنم شیطونی میکنه وقتی گریه میکنم گریه میکنه خلاصه یه دوست به تمام معناس .فقط یه عیبی داره شبا نمیزاره بخوابم .منم عوضشو درمیارم صبح زود که میدونم خوابه یه ریز تک میزنم بیدارشه




|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
امین در تاریخ : 1391/6/28/2 - - گفته است :
چگونه می شود از خدا گرفت چیزی را که نمی دهد ؟؟

می گویند قسمت نیست، حکمت است...

من قسمت و حکمت نمی فهمم...

تو خدایی...

طاقــــت را مـــی فهمـــی...مــــگر نــــه ؟؟!!



نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: